كتایون ریاحی با نقشهایی چون زلیخای سریال حضرت یوسف (ع)، مهین مشرقی شام آخر و. . . در سینما و تلویزیون ایران ماندگار خواهد بود. روزی كه اعلام كرد از این عرصه دور خواهد شد تا زمان بیشتری برای همكاری و فعالیت مشترك با پسرش داشته باشد، همكاران و دوستدارانش در ناباوری فرو رفتند. پنج سال از خداحافظی كتایون ریاحی با سینما میگذرد و در این سالها كه با هجرت او به جزیره كیش هم همراه بود، گهگاه خبرهایی از فعالیتهای تازه او رسیده است.
خبر سفرهایش به مناطق محروم از آفریقا تا سیستان و بلوچستان، راهاندازی خیریه و همین تازگیها رونمایی كتابش در نمایشگاه كتاب فرانكفورت 2014 بهانهای شد تا او را به گپی دوستانه دعوت كنیم؛ دعوتی كه با روی بازپذیرفته شد و ما چند ساعتی مهمان او در جزیره كیش شدیم.
از پیر شدن نمی ترسم
قصه را از آن جایی شروع كنیم كه در اوج با دنیای بازیگری خداحافظی كردید. پخش سریال محبوب حضرت یوسف با بازی شما در نقش زلیخا تمام شد و شما اعلام كردید قصد كنار گذاشتن این حرفه را دارید. چند وقت بعد خبر سفرها و كارهای خیریهتان رسید و در نهایت راهاندازی این خیریه. دلیل ترك بازیگری این بود؟
كارهایی از این دست كه به آنها نیكوكاری و خیریه میگوییم تقریبا همیشه بخشی از زندگی من بوده است و فكر میكنم كم و بیش بخشی از زندگی همه آدمهاست و فقط بستگی به توان، بضاعت و توجه دارد حتی به اندازه یك لبخند امید بخش هم میشود نیكوكار بود. بعد از خداحافظی از سینما و سفرم به آفریقا این مسئله برای من جدیتر شد. پس تصمیم گرفتم حال كه قرار است بخش بزرگتری از زندگیام را به این كار اختصاص دهم بهتر است كارها به صورت سیتماتیك انجام شود. به همین دلیل در سال 91 بنیاد نیكوكاری «كمك» را تاسیس کرده و به صورت جدی شروع به فعالیت كردیم.
در طول این مدت محاسن و معایب آن را تجربه كردم. از جمله چون بیشتر وقت را در بنیاد سپری میكنم متوجه كمبود یك سیستم معنادار برای كار و فعالیت در موسسات خیریه شدم زیرا همچنان كه كار دفتری در این موسسات نیاز به نظم و ترتیب اداری خاص دارد، در عین حال در تضاد با روزمرگی است؛ روزمرگی به مكانیكی شدن منتهی میشود و بخش انسانی را تحت شعاع خود قرار میدهد، در حالی كه برای نیكوكاری اولین نیاز همدلی با همنوع است. از همین رو ما همزمان در حال تحقیق برای پیدا كردن یك روش یا طریقت كه شایسته نیكوكاری باشد، هستیم كه در آینده نزدیك به كمك خدا بتوان حتی رشته تحصیلی فراتر از مددكاری را ارائه كنیم؛ مثل تركیب سبك جدیدی از علوم انسانی و جامعهشناسی كه از فرم تئوری خارج شده و نتیجه عملی آن برای جامعه انسانی قابل لمس باشد.
در طول زندگی هنریام سر و كار من با سیستمهای اداری در حد گرفتن پاسپورت یا انجام كارهای ساده بانكی و از این دست بوده است اما با شروع كار بنیاد با دنیای جدید، عجیب و پیچیدهای مواجه شدم و بعد از مدتی متوجه شدم گویا این چیدمان پیچیده در واقع برای این طراحی شده كه كاری انجام نشود یا به سرانجام نرسد!!! نه برای تسریع، تسهیل یا به نتیجه رسیدن. البته این توضیح لازم به نظر میرسد كه همه آنچه گفتم برای كارهای درست است و اگر كسی بخواهد كار نادرستی انجام دهد، همه كارها در اسرع وقت مهیاست؛ بگذریم... .
برای یك حركت مردمنهاد كه جامعه هدفش مردم نیازمند است و بازوی كمك برای دولت محسوب میشود، این یك فاجعه است چون تمام وقت و انرژی كه باید صرف هدف اصلی شود، صرف فرعیات میشود. در یك جمله با این سیستم كسی دستی برای یاری نمیگیرد اما پای آدم زیاد گرفته میشود برای حركت نكردن و به جلو نرفتن.
میتوانید با مثال توضیح دهید تا حرفهایتان شفافتر باشد؟
در سال گذشته علاوه بر كمكهای بلاعوض به كسانی كه به دلایل متعدد مجبور به كاشت حلزونی به صورت آزاد بودند كه بالای 30 میلیون هزینه آن است، به افرادی وام قرضالحسنه دادیم؛ منظورم قرضالحسنه واقعی است. امسال برای اینكه بتوانیم تعداد این وامها را بیشتر كنیم، فكر كردیم با یك بانك صحبت كنیم و این مسیر را به دست آنها بسپاریم تا ما زمان و انرژیمان را روی كارهای دیگر متمركز كنیم. با بانك مسكن وارد گفتوگو شدیم، آنها وام خرید كالا با بهره 14 درصد را به ما پیشنهاد دادند.
ما فهرست بچههای در نوبت كاشت را دادیم، حدودا بعد از یك ماه و در زمان پرداخت وام به ما اطلاع دادند بهره به 22 درصد رسیده است و در پاسخ اعتراض من گفتند بخشنامه است ولی من میدانستم بخشنامه مربوط به چند ماه قبل بوده و ربطی به زمان توافق ما نداشته است. علاوه بر این در بخشنامه ذكر شده تا سقف 22 درصد یعنی با تایید روسای بانك بهره 14 درصد امكانپذیر بود. ماراتن نامهنگاریها شروع شد كه ما یك بنیاد خیریه هستیم و این وام برای افراد نیازمند است و... . القصه تا زمان جواب رد قطعی، سه ماه گذشت.
سه ماه وقت و انرژی كه باید صرف بچههای ناشنوا میشد كه متاسفانه بعضی از آنها نوبت كاشت حلزونی خود را از دست دادند. به نظر من فرصت مناسبی بود كه بعد از ماجرای مسكن مهر، مدیران بانك مسكن در یك حركت انساندوستانه شركت كنند و با این روش، در بین مردم برای خود كسب اعتبار و اعتماد كنند اما گویا درایت در مدیریت وجود ندارد كه اگر وجود داشت، وضع ما بهتر از این بود؛ باز هم بگذریم... .
شاید اینها قوانین است كه دست و پای مدیران را هم بسته است؟
به نظرم اینها نقص قانون نیست، بیشتر مبهم بودن تبصرههاست و همه چیز بیشتر رابطهای است تا ضابطهای. مثال دیگری موضوع را روشن میكند. جای خالی یك مركز مشاوره در جزیره احساس میشد، به همین دلیل دست به كار شدیم و همزمان اقدامات لازم برای كارهای اداری، اخذ مجوز و. . . را شروع كردیم. ظرف مدت كوتاهی مكان اجاره و تجهیز شد و متخصصان استخدام شدند اما كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلها. مرحله اول كه تفاهمنامه بود، انجام شد. سپس از ما یك مسئول فنی خواستند كه تنها روانپزشك متخصص در جزیره را معرفی كردیم.
گفتند روانپزشك نمیشود، روانشناس معرفی كنید. هنوز كسی نتوانسته به این سوال من پاسخ روشنی بدهد كه چرا مدرك دكترای روانپزشك در مقابل كارشناسی ارشد روانشناس قابل قبول نیست؟ منطق میگوید چون كه 100 آید، 90 هم پیش ماست. به هر حال بعد از گذشت زمان زیادی، یك روانشناس معرفی كردیم، مجوز مسئول فنی صادر شد اما پس از شروع كار و اطلاعرسانی به ارگانها و مردم، خبر دادند مجوز قابل اجرا نیست چون مدرك كارشناسی فرد مذكور، مرتبط با كارشناسی ارشد نیست؛ حال شما پیدا كنید پرتقال فروش را!!! اشكال واقعی از كجاست ؟
دانشگاهی که شخص را پذیرفته یا كسانی كه پس از چند ماه بررسی مدارك مسئول فنی، متوجه این نكته نشدند؟ بعد از یك سال اتلاف هزینه، زمان و انرژی ما را مجاب كردند كه انصراف دهیم و باز هم اصل مطلب در حاشیه قرار گرفت. كسانی كه با یك مشاوره كوچك میشد از فجایع بزرگی در زندگیشان جلوگیری كرد.
چند مدت است این كار را شروع كردهاید؟
تقریبا دو سال.
این مشكلات، شما را در این دو سال به اندازه چند سال پیر كرده است؟
من از پیر شدن نمیترسم، البته پیر به مفهومی دیگر. همه چیز را از این منظر نگاه میكنم كه پیر درونم تغذیه شود و این پیر میتواند مشوق و راهنمایم باشد.
با همه این مشكلات سراغ راهاندازی دفتر تهران هم رفتید؟
با شور و اشتیاق! در مقابل مشكلات، همیشه افرادی هستند كه با كمك و مهرشان، امید را زنده نگه میدارند كه دفتر تهران با پشتیبانی و مهر آنان راهاندازی شد. قرار است در آنجا كارهای فرهنگی انجام دهیم. طرحهایی داریم برای گروه ناشنوایان و البته دیگر كودكان. ترجیح ما در دفتر تهران كارهای فرهنگی است كه عواید آن به كودكان ناشنوا تعلق بگیرد. كوچك بودن جزیره كیش و محدود بودن در جزیره، ما را تشویق به راهاندازی دفتری در تهران كرد البته با كارهای گستردهتر. بزرگترین هدف ما بعد از كمك به ناشنوایان برای شنیدن، برای آنان كه از نعمت شنوایی بهرهمندند، گوش شنوای پیامهای زیبای مهر و دوستی را آرزومندیم. به همین دلیل كلاسهایی با حضور اساتید خوب این كار در حوزه خودشناسی، انسانشناسی و... برگزار خواهیم كرد. دوستان و همكاران هنرمندم هم در این كارها كمك خواهند كرد.
در صحبتهایتان به كارهای پژوهشی اشاره كردید. در مورد آن بخش از كارهایتان هم توضیح میدهید؟
برای الگوی كار وامدهی، از گرامین بانك بنگلادش بهره بردیم. یك بانك اسلامی و روستایی است كه موسس این بانك، اقتصاددانی است كه جایزه صلح نوبل در اقتصاد را گرفت چون فقر را در بنگلادش به میزان زیادی كاهش داد. ما سعی داریم از این الگو و پیشنهادهای اقتصاددانان كشورمان بهره ببریم تا وام بدون بهره به نیازمندان بیشتری اختصاص دهیم که باتوجه به توانایی خودشان بازپرداخت آن را انجام دهند. این یك نوع برخورد اسلامی– انسانی است و شایسته است ما كه در كشوری اسلامی زندگی میكنیم رفتارمان اینچنین باشد.
این بخشی از تحقیقات ماست. یكی از افراد ما در بنیاد كمك پایاننامهاش را بر مبنای كاری كه ما در بنیاد انجام میدادیم، نوشته است. با تحقیقات میدانی در روستایی بهنام باغ نرگس كه تحت پوششمان برای تولید گیاهان دارویی است، شروع كردیم. كارآفرینی و تولید گیاهان دارویی بومی منطقه اهداف ما در آنجاست تا افراد بتوانند با گرفتن وام كار كنند و نتیجه كار خودشان را ببینند. سیستم عملی كه در نتیجهاش كارهای خوبی اتفاق میافتد.
علاوه بر اینها، دو اختراع در زمینه آب و انرژی كه كاملا نوآورانه و درراستای حفظ محیطزیست و استفاده در مواقع بحرانی است، به بنیاد اهدا شده كه در حال حاضر با جمعیت هلالاحمر و وزارت نیرو در حال مذاكره هستیم و امیدواریم به كمك خدا بتوانیم این فناوری را در ایران عزیزمان عملی كنیم.
اجراکننده یا خالق؟
شما بهتازگی از سفری برگشتید كه این بار سرزمینهای محروم نبود و ربطی به كارهای خیریهتان نداشت؛ نمایشگاه كتاب فرانكفورت. شما برای برپایی جشن رونمایی كتابتان در این نمایشگاه حضور داشتید. نویسنده بودن چقدر برای شما جدی است؟
من قبل از بازیگری مینوشتم و بازیگری بهدلیل نویسندگی برای من پیش آمد. نویسندگی اولین و مهمترین هدف و وظیفه من است زیرا هر وقت كه نوشتم چارهای نداشتم و باید مینوشتم. نوشتن برای من چیزی ورای تمام اینهاست. در ضمن به بنیاد كمك هم مرتبط است، چون این كارها از فعالیتهای فرهنگی مشترك بنیاد كمك و انتشارات شمع و مه است. همچنین آلبوم «پژواك سكوت» اثر پوریا هم تقدیم به بنیاد شده و كار مشترك پوریا و بتهوون است كه عواید آنها به بنیاد كمك برای كمك به كودكان ناشنوا تعلق میگیرد.
روزی كه از سینما خداحافظی كردید به نیت نویسندگی بود یا كار خیریه؟
به نیت نوشتن خداحافظی كردم اما در مسیر كار نیكوكاری افتادم. ناراضی نیستم برای اینكه خودم را یك زائر میدانم كه در این مسیر زیارت هم میكنم و در عین حال این دو را جداناپذیر میدانم. تجربیاتی كه در این مدت كسب كردم، مرا در نوشتن یاری کرده و دنیای جدیدی را پیشرویم باز كرده است.
انتخاب جزیره كیش بر چه مبنایی بود؟ در پی پیدا كردن محیطی برای نوشتن؟
جزیره كیش جای آرام و پرآرامشی برای نوشتن است اما صرفا به این دلیل انتخاب من نبود. همراهی من با همسرم بخشی از این انتخاب است.
شغل اول شما نویسندگی بوده بعد بازیگری و حالا خیریه. ترتیب اینها در زندگی شما چگونه است؟
پوریا رحیمیان: من از بچگی فكر میكردم مادرم اجراكننده هنر نیست بلكه آفریننده هنر است. بخش بزرگی از آفرینش در نویسندگی است. مادرم دنیا میسازد. قبل از اینكه بازیگر شود، مینوشت و من همیشه از او میخواستم بازیگری را كنار بگذارد و بنویسد. روزی كه او از بازیگری خداحافظی كرد گفت به قولی كه به من داده، عمل كرده است. دوست دارم مادرم تمام كارهایش را كنار بگذارد، پشت میز بنشیند و بنویسد.
كتایون ریاحی: ترجیح من هم این است كه یكجا بنشینم و فقط بنویسم ولی این كار هیچ مغایرتی با كمك كردن ندارد؛ نوشتن میتواند ادامه مسیر كمك باشد. هم كار بنیاد كه الان انجام میدهم و هم نوشتن میتواند هر دو كمككننده باشد. من بهعنوان یك هنرمند از سر ناچاری بهعنوان مدیر عامل یك بنیاد كار میكنم. به محض اینكه شخص شایسته و توانمندی كه از لحاظ تفكر انسانی به هم نزدیك باشیم پیدا كنم، با كمال میل این مسئولیت را تقدیم خواهم كرد؛ خودم میروم به سرزمین قصههایم و فقط مینویسم.
تا امروز یك كتاب بهنام «یك پنجره برای من » از شما منتشر شده، در حالی كه حاصل 30سال نوشتن باید بیشتر از اینها باشد، چه اتفاقی برای كارهای شما افتاده است؟
بخشی از آنها را منتشر نكردم و بخشی از آنها را هم هنوز تمام نكردهام. اتفاقی باعث متوقف شدن نوشتن شده است. رمانی دارم كه نیمهكاره باقی مانده ولی تمام خواهم كرد چون آن قصه و شخصیتهایش منتظر من هستند. باید پركارتر میبودم اما شرایط زندگی و بازیگری و الان كارهای بنیاد كمك فرصت كمی برای من باقی گذاشته اما قطعا وقت و زمانش كه فرا برسد، انجام خواهم داد.
از همكاری مشتركتان با پوریا بگویید؛ كتابی كه برای رونمایی آن در نمایشگاه كتاب فرانكفورت حاضر شدید؟
كتاب «ماهی قرمزه» اولین كار مشترك من و پوریا نبود. پیش از آن یك كتب صوتی با همكاری هم انجام دادیم ولی هنوز وارد بازار نشده است. ماهی قرمز كوچولو اولین كار مشترك ماست كه عرضه شده است، داستانی بود كه من نوشتم و پوریا برای آن آهنگسازی كرد. این كتاب دو زبانه منتشر خواهد شد.
موضوع داستان شما چیست؟ به همان داستان ماهی سیاه كوچولو صمد بهرنگی شبیه است؟
شاید بشود گفت تكامل یافته آن است. ماهی قرمز كوچولو، داستان نسل جدید جهان است در جستوجوی آزادی.
شاید وسوسه شدم
هیچوقت برای دوستانتان در سینما دلتنگ شدهاید؟
دوستی زیباترین رابطه انسانی است كه شامل مرور زمان و نزدیك بودنها نمیشود.
خیلیها خداحافظی شما را جدی نگرفتند و معتقدند شما به سینما برمیگردید، نظر خودتان چیست؟
كسی از آینده خبر ندارد. دیالوگی است در فیلم ترمیناتور كه آرنولد میگوید: من برمیگردم. شاید نقشی پیش بیاید و من را آنقدر وسوسه كند كه برگردم و بازی كنم. I will be back
پوریا از شما خواست كه سینما را ترك كنید، این موضوع پوریا را ناراحت نخواهد كرد؟
در 30 سال گذشته، پوریا بهترین همراه زندگی من بوده است. در هر حالت و شرایطی، پوریا حامی و مشوق من بوده و از من پشتیبانی كرده است. خدا را شكر میكنم كه این موهبت را به من داده است. فرزند تركیب دو واژه «فر» به معنی شكوه و «زند» به معنی زندگی است و فرزند یعنی شكوه زندگی. پوریا شكوه زندگی من است. با این آرزو كه همه فرزندان، شكوه زندگی پدران و مادرانشان باشند و در پناه خدای بزرگ.
پوریا تو درباره این رابطه چه نظری داری؟
مادر و فرزندی است دیگر و فقط خدا را شاكرم كه پسر این مادر هستم.
بازوی ناشنوایان
خیریه شما بهطور تخصصی برای ناشنوایان فعالیت میكند چرا از بین تمام اقشار نیازمند ناشنواها را انتخاب كردید؟
واقعیت این است كه من فكر میكنم ناشنواها ما را انتخاب كردند. در واقع آنها سر راه ما قرار گرفتند داستان هم از پروانه شروع شد. ما با خانوادهای آشنا شدیم كه از سه فرزند آنها دو فرزند ناشنوا هستند و بعد متوجه شدیم در این منطقه افراد ناشنوای زیادی وجود دارد و از طرفی بهزیستی هم ترجیح میداد بازوهای كمك به ناشنوایان بیشتری داشته باشد تا این افراد تحت حمایت قرار بگیرند. ناشنوایی را معلولیت خاموش نامگذاری كردهاند به همین دلیل برای فعالیت اصلی ناشنوایان را انتخاب كردیم. به قول آقای دكتر فرهادی كه بنیانگذار كاشت حلزونی در ایران است، شایعترین معلولیت در جهان، ناشنوایی است و تنها در ایران حدود هزار كودك ناشنوا متولد میشود كه سال گذشته 800 كودك جراحی شدند. خوشبختانه به گفته بهزیستی كشور امسال این رقم افزایش پیدا كرده است.
این گروه نهتنها صدای كسی را نمیشنوند بلكه صدای خودشان را هم نمیتوانند به گوش كسی برسانند. مظلومیت آنها دلیل انتخاب ما شد. نمیتوان اسم این گروه را معلول گذاشت چون بهراحتی و با یك جراحی ساده میتوان یك دنیا را به این كودكان و خانوادهشان هدیه داد. این مشكل حتی بهراحتی قابل حل است و با درست شدن آن، نه یك فرد بلكه یك خانواده نجات پیدا میكند؛ برای اینكه كودكان ناشنوا با این مشكل خانوادهشان را هم درگیر میكنند.
خبر سفرهایش به مناطق محروم از آفریقا تا سیستان و بلوچستان، راهاندازی خیریه و همین تازگیها رونمایی كتابش در نمایشگاه كتاب فرانكفورت 2014 بهانهای شد تا او را به گپی دوستانه دعوت كنیم؛ دعوتی كه با روی بازپذیرفته شد و ما چند ساعتی مهمان او در جزیره كیش شدیم.
از پیر شدن نمی ترسم
قصه را از آن جایی شروع كنیم كه در اوج با دنیای بازیگری خداحافظی كردید. پخش سریال محبوب حضرت یوسف با بازی شما در نقش زلیخا تمام شد و شما اعلام كردید قصد كنار گذاشتن این حرفه را دارید. چند وقت بعد خبر سفرها و كارهای خیریهتان رسید و در نهایت راهاندازی این خیریه. دلیل ترك بازیگری این بود؟
كارهایی از این دست كه به آنها نیكوكاری و خیریه میگوییم تقریبا همیشه بخشی از زندگی من بوده است و فكر میكنم كم و بیش بخشی از زندگی همه آدمهاست و فقط بستگی به توان، بضاعت و توجه دارد حتی به اندازه یك لبخند امید بخش هم میشود نیكوكار بود. بعد از خداحافظی از سینما و سفرم به آفریقا این مسئله برای من جدیتر شد. پس تصمیم گرفتم حال كه قرار است بخش بزرگتری از زندگیام را به این كار اختصاص دهم بهتر است كارها به صورت سیتماتیك انجام شود. به همین دلیل در سال 91 بنیاد نیكوكاری «كمك» را تاسیس کرده و به صورت جدی شروع به فعالیت كردیم.
در طول این مدت محاسن و معایب آن را تجربه كردم. از جمله چون بیشتر وقت را در بنیاد سپری میكنم متوجه كمبود یك سیستم معنادار برای كار و فعالیت در موسسات خیریه شدم زیرا همچنان كه كار دفتری در این موسسات نیاز به نظم و ترتیب اداری خاص دارد، در عین حال در تضاد با روزمرگی است؛ روزمرگی به مكانیكی شدن منتهی میشود و بخش انسانی را تحت شعاع خود قرار میدهد، در حالی كه برای نیكوكاری اولین نیاز همدلی با همنوع است. از همین رو ما همزمان در حال تحقیق برای پیدا كردن یك روش یا طریقت كه شایسته نیكوكاری باشد، هستیم كه در آینده نزدیك به كمك خدا بتوان حتی رشته تحصیلی فراتر از مددكاری را ارائه كنیم؛ مثل تركیب سبك جدیدی از علوم انسانی و جامعهشناسی كه از فرم تئوری خارج شده و نتیجه عملی آن برای جامعه انسانی قابل لمس باشد.
در طول زندگی هنریام سر و كار من با سیستمهای اداری در حد گرفتن پاسپورت یا انجام كارهای ساده بانكی و از این دست بوده است اما با شروع كار بنیاد با دنیای جدید، عجیب و پیچیدهای مواجه شدم و بعد از مدتی متوجه شدم گویا این چیدمان پیچیده در واقع برای این طراحی شده كه كاری انجام نشود یا به سرانجام نرسد!!! نه برای تسریع، تسهیل یا به نتیجه رسیدن. البته این توضیح لازم به نظر میرسد كه همه آنچه گفتم برای كارهای درست است و اگر كسی بخواهد كار نادرستی انجام دهد، همه كارها در اسرع وقت مهیاست؛ بگذریم... .
برای یك حركت مردمنهاد كه جامعه هدفش مردم نیازمند است و بازوی كمك برای دولت محسوب میشود، این یك فاجعه است چون تمام وقت و انرژی كه باید صرف هدف اصلی شود، صرف فرعیات میشود. در یك جمله با این سیستم كسی دستی برای یاری نمیگیرد اما پای آدم زیاد گرفته میشود برای حركت نكردن و به جلو نرفتن.
میتوانید با مثال توضیح دهید تا حرفهایتان شفافتر باشد؟
در سال گذشته علاوه بر كمكهای بلاعوض به كسانی كه به دلایل متعدد مجبور به كاشت حلزونی به صورت آزاد بودند كه بالای 30 میلیون هزینه آن است، به افرادی وام قرضالحسنه دادیم؛ منظورم قرضالحسنه واقعی است. امسال برای اینكه بتوانیم تعداد این وامها را بیشتر كنیم، فكر كردیم با یك بانك صحبت كنیم و این مسیر را به دست آنها بسپاریم تا ما زمان و انرژیمان را روی كارهای دیگر متمركز كنیم. با بانك مسكن وارد گفتوگو شدیم، آنها وام خرید كالا با بهره 14 درصد را به ما پیشنهاد دادند.
ما فهرست بچههای در نوبت كاشت را دادیم، حدودا بعد از یك ماه و در زمان پرداخت وام به ما اطلاع دادند بهره به 22 درصد رسیده است و در پاسخ اعتراض من گفتند بخشنامه است ولی من میدانستم بخشنامه مربوط به چند ماه قبل بوده و ربطی به زمان توافق ما نداشته است. علاوه بر این در بخشنامه ذكر شده تا سقف 22 درصد یعنی با تایید روسای بانك بهره 14 درصد امكانپذیر بود. ماراتن نامهنگاریها شروع شد كه ما یك بنیاد خیریه هستیم و این وام برای افراد نیازمند است و... . القصه تا زمان جواب رد قطعی، سه ماه گذشت.
سه ماه وقت و انرژی كه باید صرف بچههای ناشنوا میشد كه متاسفانه بعضی از آنها نوبت كاشت حلزونی خود را از دست دادند. به نظر من فرصت مناسبی بود كه بعد از ماجرای مسكن مهر، مدیران بانك مسكن در یك حركت انساندوستانه شركت كنند و با این روش، در بین مردم برای خود كسب اعتبار و اعتماد كنند اما گویا درایت در مدیریت وجود ندارد كه اگر وجود داشت، وضع ما بهتر از این بود؛ باز هم بگذریم... .
شاید اینها قوانین است كه دست و پای مدیران را هم بسته است؟
به نظرم اینها نقص قانون نیست، بیشتر مبهم بودن تبصرههاست و همه چیز بیشتر رابطهای است تا ضابطهای. مثال دیگری موضوع را روشن میكند. جای خالی یك مركز مشاوره در جزیره احساس میشد، به همین دلیل دست به كار شدیم و همزمان اقدامات لازم برای كارهای اداری، اخذ مجوز و. . . را شروع كردیم. ظرف مدت كوتاهی مكان اجاره و تجهیز شد و متخصصان استخدام شدند اما كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلها. مرحله اول كه تفاهمنامه بود، انجام شد. سپس از ما یك مسئول فنی خواستند كه تنها روانپزشك متخصص در جزیره را معرفی كردیم.
گفتند روانپزشك نمیشود، روانشناس معرفی كنید. هنوز كسی نتوانسته به این سوال من پاسخ روشنی بدهد كه چرا مدرك دكترای روانپزشك در مقابل كارشناسی ارشد روانشناس قابل قبول نیست؟ منطق میگوید چون كه 100 آید، 90 هم پیش ماست. به هر حال بعد از گذشت زمان زیادی، یك روانشناس معرفی كردیم، مجوز مسئول فنی صادر شد اما پس از شروع كار و اطلاعرسانی به ارگانها و مردم، خبر دادند مجوز قابل اجرا نیست چون مدرك كارشناسی فرد مذكور، مرتبط با كارشناسی ارشد نیست؛ حال شما پیدا كنید پرتقال فروش را!!! اشكال واقعی از كجاست ؟
دانشگاهی که شخص را پذیرفته یا كسانی كه پس از چند ماه بررسی مدارك مسئول فنی، متوجه این نكته نشدند؟ بعد از یك سال اتلاف هزینه، زمان و انرژی ما را مجاب كردند كه انصراف دهیم و باز هم اصل مطلب در حاشیه قرار گرفت. كسانی كه با یك مشاوره كوچك میشد از فجایع بزرگی در زندگیشان جلوگیری كرد.
چند مدت است این كار را شروع كردهاید؟
تقریبا دو سال.
این مشكلات، شما را در این دو سال به اندازه چند سال پیر كرده است؟
من از پیر شدن نمیترسم، البته پیر به مفهومی دیگر. همه چیز را از این منظر نگاه میكنم كه پیر درونم تغذیه شود و این پیر میتواند مشوق و راهنمایم باشد.
با همه این مشكلات سراغ راهاندازی دفتر تهران هم رفتید؟
با شور و اشتیاق! در مقابل مشكلات، همیشه افرادی هستند كه با كمك و مهرشان، امید را زنده نگه میدارند كه دفتر تهران با پشتیبانی و مهر آنان راهاندازی شد. قرار است در آنجا كارهای فرهنگی انجام دهیم. طرحهایی داریم برای گروه ناشنوایان و البته دیگر كودكان. ترجیح ما در دفتر تهران كارهای فرهنگی است كه عواید آن به كودكان ناشنوا تعلق بگیرد. كوچك بودن جزیره كیش و محدود بودن در جزیره، ما را تشویق به راهاندازی دفتری در تهران كرد البته با كارهای گستردهتر. بزرگترین هدف ما بعد از كمك به ناشنوایان برای شنیدن، برای آنان كه از نعمت شنوایی بهرهمندند، گوش شنوای پیامهای زیبای مهر و دوستی را آرزومندیم. به همین دلیل كلاسهایی با حضور اساتید خوب این كار در حوزه خودشناسی، انسانشناسی و... برگزار خواهیم كرد. دوستان و همكاران هنرمندم هم در این كارها كمك خواهند كرد.
در صحبتهایتان به كارهای پژوهشی اشاره كردید. در مورد آن بخش از كارهایتان هم توضیح میدهید؟
برای الگوی كار وامدهی، از گرامین بانك بنگلادش بهره بردیم. یك بانك اسلامی و روستایی است كه موسس این بانك، اقتصاددانی است كه جایزه صلح نوبل در اقتصاد را گرفت چون فقر را در بنگلادش به میزان زیادی كاهش داد. ما سعی داریم از این الگو و پیشنهادهای اقتصاددانان كشورمان بهره ببریم تا وام بدون بهره به نیازمندان بیشتری اختصاص دهیم که باتوجه به توانایی خودشان بازپرداخت آن را انجام دهند. این یك نوع برخورد اسلامی– انسانی است و شایسته است ما كه در كشوری اسلامی زندگی میكنیم رفتارمان اینچنین باشد.
این بخشی از تحقیقات ماست. یكی از افراد ما در بنیاد كمك پایاننامهاش را بر مبنای كاری كه ما در بنیاد انجام میدادیم، نوشته است. با تحقیقات میدانی در روستایی بهنام باغ نرگس كه تحت پوششمان برای تولید گیاهان دارویی است، شروع كردیم. كارآفرینی و تولید گیاهان دارویی بومی منطقه اهداف ما در آنجاست تا افراد بتوانند با گرفتن وام كار كنند و نتیجه كار خودشان را ببینند. سیستم عملی كه در نتیجهاش كارهای خوبی اتفاق میافتد.
علاوه بر اینها، دو اختراع در زمینه آب و انرژی كه كاملا نوآورانه و درراستای حفظ محیطزیست و استفاده در مواقع بحرانی است، به بنیاد اهدا شده كه در حال حاضر با جمعیت هلالاحمر و وزارت نیرو در حال مذاكره هستیم و امیدواریم به كمك خدا بتوانیم این فناوری را در ایران عزیزمان عملی كنیم.
اجراکننده یا خالق؟
شما بهتازگی از سفری برگشتید كه این بار سرزمینهای محروم نبود و ربطی به كارهای خیریهتان نداشت؛ نمایشگاه كتاب فرانكفورت. شما برای برپایی جشن رونمایی كتابتان در این نمایشگاه حضور داشتید. نویسنده بودن چقدر برای شما جدی است؟
من قبل از بازیگری مینوشتم و بازیگری بهدلیل نویسندگی برای من پیش آمد. نویسندگی اولین و مهمترین هدف و وظیفه من است زیرا هر وقت كه نوشتم چارهای نداشتم و باید مینوشتم. نوشتن برای من چیزی ورای تمام اینهاست. در ضمن به بنیاد كمك هم مرتبط است، چون این كارها از فعالیتهای فرهنگی مشترك بنیاد كمك و انتشارات شمع و مه است. همچنین آلبوم «پژواك سكوت» اثر پوریا هم تقدیم به بنیاد شده و كار مشترك پوریا و بتهوون است كه عواید آنها به بنیاد كمك برای كمك به كودكان ناشنوا تعلق میگیرد.
روزی كه از سینما خداحافظی كردید به نیت نویسندگی بود یا كار خیریه؟
به نیت نوشتن خداحافظی كردم اما در مسیر كار نیكوكاری افتادم. ناراضی نیستم برای اینكه خودم را یك زائر میدانم كه در این مسیر زیارت هم میكنم و در عین حال این دو را جداناپذیر میدانم. تجربیاتی كه در این مدت كسب كردم، مرا در نوشتن یاری کرده و دنیای جدیدی را پیشرویم باز كرده است.
انتخاب جزیره كیش بر چه مبنایی بود؟ در پی پیدا كردن محیطی برای نوشتن؟
جزیره كیش جای آرام و پرآرامشی برای نوشتن است اما صرفا به این دلیل انتخاب من نبود. همراهی من با همسرم بخشی از این انتخاب است.
شغل اول شما نویسندگی بوده بعد بازیگری و حالا خیریه. ترتیب اینها در زندگی شما چگونه است؟
پوریا رحیمیان: من از بچگی فكر میكردم مادرم اجراكننده هنر نیست بلكه آفریننده هنر است. بخش بزرگی از آفرینش در نویسندگی است. مادرم دنیا میسازد. قبل از اینكه بازیگر شود، مینوشت و من همیشه از او میخواستم بازیگری را كنار بگذارد و بنویسد. روزی كه او از بازیگری خداحافظی كرد گفت به قولی كه به من داده، عمل كرده است. دوست دارم مادرم تمام كارهایش را كنار بگذارد، پشت میز بنشیند و بنویسد.
كتایون ریاحی: ترجیح من هم این است كه یكجا بنشینم و فقط بنویسم ولی این كار هیچ مغایرتی با كمك كردن ندارد؛ نوشتن میتواند ادامه مسیر كمك باشد. هم كار بنیاد كه الان انجام میدهم و هم نوشتن میتواند هر دو كمككننده باشد. من بهعنوان یك هنرمند از سر ناچاری بهعنوان مدیر عامل یك بنیاد كار میكنم. به محض اینكه شخص شایسته و توانمندی كه از لحاظ تفكر انسانی به هم نزدیك باشیم پیدا كنم، با كمال میل این مسئولیت را تقدیم خواهم كرد؛ خودم میروم به سرزمین قصههایم و فقط مینویسم.
تا امروز یك كتاب بهنام «یك پنجره برای من » از شما منتشر شده، در حالی كه حاصل 30سال نوشتن باید بیشتر از اینها باشد، چه اتفاقی برای كارهای شما افتاده است؟
بخشی از آنها را منتشر نكردم و بخشی از آنها را هم هنوز تمام نكردهام. اتفاقی باعث متوقف شدن نوشتن شده است. رمانی دارم كه نیمهكاره باقی مانده ولی تمام خواهم كرد چون آن قصه و شخصیتهایش منتظر من هستند. باید پركارتر میبودم اما شرایط زندگی و بازیگری و الان كارهای بنیاد كمك فرصت كمی برای من باقی گذاشته اما قطعا وقت و زمانش كه فرا برسد، انجام خواهم داد.
از همكاری مشتركتان با پوریا بگویید؛ كتابی كه برای رونمایی آن در نمایشگاه كتاب فرانكفورت حاضر شدید؟
كتاب «ماهی قرمزه» اولین كار مشترك من و پوریا نبود. پیش از آن یك كتب صوتی با همكاری هم انجام دادیم ولی هنوز وارد بازار نشده است. ماهی قرمز كوچولو اولین كار مشترك ماست كه عرضه شده است، داستانی بود كه من نوشتم و پوریا برای آن آهنگسازی كرد. این كتاب دو زبانه منتشر خواهد شد.
موضوع داستان شما چیست؟ به همان داستان ماهی سیاه كوچولو صمد بهرنگی شبیه است؟
شاید بشود گفت تكامل یافته آن است. ماهی قرمز كوچولو، داستان نسل جدید جهان است در جستوجوی آزادی.
شاید وسوسه شدم
هیچوقت برای دوستانتان در سینما دلتنگ شدهاید؟
دوستی زیباترین رابطه انسانی است كه شامل مرور زمان و نزدیك بودنها نمیشود.
خیلیها خداحافظی شما را جدی نگرفتند و معتقدند شما به سینما برمیگردید، نظر خودتان چیست؟
كسی از آینده خبر ندارد. دیالوگی است در فیلم ترمیناتور كه آرنولد میگوید: من برمیگردم. شاید نقشی پیش بیاید و من را آنقدر وسوسه كند كه برگردم و بازی كنم. I will be back
پوریا از شما خواست كه سینما را ترك كنید، این موضوع پوریا را ناراحت نخواهد كرد؟
در 30 سال گذشته، پوریا بهترین همراه زندگی من بوده است. در هر حالت و شرایطی، پوریا حامی و مشوق من بوده و از من پشتیبانی كرده است. خدا را شكر میكنم كه این موهبت را به من داده است. فرزند تركیب دو واژه «فر» به معنی شكوه و «زند» به معنی زندگی است و فرزند یعنی شكوه زندگی. پوریا شكوه زندگی من است. با این آرزو كه همه فرزندان، شكوه زندگی پدران و مادرانشان باشند و در پناه خدای بزرگ.
پوریا تو درباره این رابطه چه نظری داری؟
مادر و فرزندی است دیگر و فقط خدا را شاكرم كه پسر این مادر هستم.
بازوی ناشنوایان
خیریه شما بهطور تخصصی برای ناشنوایان فعالیت میكند چرا از بین تمام اقشار نیازمند ناشنواها را انتخاب كردید؟
واقعیت این است كه من فكر میكنم ناشنواها ما را انتخاب كردند. در واقع آنها سر راه ما قرار گرفتند داستان هم از پروانه شروع شد. ما با خانوادهای آشنا شدیم كه از سه فرزند آنها دو فرزند ناشنوا هستند و بعد متوجه شدیم در این منطقه افراد ناشنوای زیادی وجود دارد و از طرفی بهزیستی هم ترجیح میداد بازوهای كمك به ناشنوایان بیشتری داشته باشد تا این افراد تحت حمایت قرار بگیرند. ناشنوایی را معلولیت خاموش نامگذاری كردهاند به همین دلیل برای فعالیت اصلی ناشنوایان را انتخاب كردیم. به قول آقای دكتر فرهادی كه بنیانگذار كاشت حلزونی در ایران است، شایعترین معلولیت در جهان، ناشنوایی است و تنها در ایران حدود هزار كودك ناشنوا متولد میشود كه سال گذشته 800 كودك جراحی شدند. خوشبختانه به گفته بهزیستی كشور امسال این رقم افزایش پیدا كرده است.
این گروه نهتنها صدای كسی را نمیشنوند بلكه صدای خودشان را هم نمیتوانند به گوش كسی برسانند. مظلومیت آنها دلیل انتخاب ما شد. نمیتوان اسم این گروه را معلول گذاشت چون بهراحتی و با یك جراحی ساده میتوان یك دنیا را به این كودكان و خانوادهشان هدیه داد. این مشكل حتی بهراحتی قابل حل است و با درست شدن آن، نه یك فرد بلكه یك خانواده نجات پیدا میكند؛ برای اینكه كودكان ناشنوا با این مشكل خانوادهشان را هم درگیر میكنند.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: آموزشی ، پروژه ها و مقالات دانشگاهی، ،
:: برچسبها: کتایون ریاحی , هنرمند , خلیج فترس,