در یکی از روزهای پاییزی تر تهران و در یکی از کلاس های همیشه شلوغ دانشکده فنی، استاد پای لپ تاپش نشسته و سخت مشغول تدریس است. ساعت؟ حوالی 2 ظهر. هوای گرفته کلاس و تناول ناهار مبسوط، ادم را مجاب می کند تا تجدید دیداری با عالم شیرین خواب نیمروزی داشته باشد.
مشکل فقط خواب آلودها نیستند. خیلی از آنهایی هم که بیدارند، در شهر رویاهای خودشان سیر می کنند. استاد جو کلاس را که می بیند، برای چند دقیقه تدریس را رها می کند و شروع به باز کردن گنجینه خاطرات. «آن زمانی که ما رفتیم اروپا هنوز یک چیزهایی بود به اسم عرق ملی! آن موقع هنوز این چیزها خریدار داشت».
استاد سال ها در وین درس خوانده و نزدیک 10 سال در یکی از معتبرترین موسسات صنعتی اتریش مشغول به کار بوده اما به خاطر دلایلی که داشته، روزهای سرد و ابری وین را رها کرده و برگشته تا در «خاک» خودش کارکند. استاد آرام است و مهربان اما حین گفتن این جملات اثر چندانی از مهربانی در آوای کلماتش دیده نمی شود. او از اینکه بعضی ها بدون برنامه و هدف صرفا اپلای می کنند که بروند خارج شاکی است.
می گوید «همین دانشجوها باعث شده اند هر روز موسساتی مثل قارچ از زمین سر در آورند و به هوای فرستادن دانشجویان ایرانی به خارج از کشور برای خودشان کاسبی راه بیندازند.» این گزارش یک روایت «همشهری جوانی» است از موج بلند این روزها. رشد شگفت انگیز «موسسات» اعزام دانشجو.
هوا ابری است اما نه به اندازه گرفتگی حال من. بعد از جست و جوهای مختلفی که انجام دادیم، حدود ساعت 4 بعدازظهر از دفتر یکی از مراکز «معتبر» اعزام دانشجو بیرون می آیم. خیلی چیزها آن طور که انتظار داشتم پیش نرفت. در راه برگشت کسی حال حرف زدن ندارد. «بنگلور» حسابی حال ما را گرفته است. «بله! حتما. تشریف بیاورید».
این جور وقت ها حتی یادآوری این جمله هم توی ذوق آدم می زند. وقتی که اولین بار با موسسه موردنظر تماس گرفتم، صدای گرم منشی پشت تلفن آدم را به شدت به رفتن به موسسه ترغیب می کرد. قرار بود کشتی تحصیل در کدام ساحل لنگر بیندازد؟ هاروارد یا استنفورد؟ کمبریج یا سوربن؟ فرقی نمی کرد. تصویر تبلیغات پرزرق و برق و موسسات اعزام دانشجو بود که عین قطار در سرم می چرخید و سوت می کشید «تحصیل در بهترین دانشگاه های جهان!» «فرزندان خود را به ما بسپارید» «نگران آینده فرزندانتان هستید؟ نزد ما بیایید».
بنای مجلل خیابان پاسداران
بعد از چنددقیقه بالا و پایین کردن کوچه ها، رد موسسه مورد نظر را در یکی از ساختمان های شیک حوالی خیابان پاسداران پیدا می کن. در که می زنم، مثل مطب دکترهای فوق تخصص خانم منشی در اتاق را باز می کند و یک فرم می دهد دستم. فرمی که در آن باید اطلاعات مختلفی از نام و نام خانوادگی تا نام دانشگاه و مدرک و حتی نام مقالات را وارد کنم.
عظمت اطلاعات درخواستی عرق شرم را بر چهره آدمی که تا به حال یک مقاله در انجمن علمی دانشکده هم چاپ نکرده می نشاند. من من کنان می گویم. «ببخشید! می شود بعد صحبت با خودشان این فرم را پرکنیم؟» امیدوارم که با زبان چرب و نرم بتوانم کارشناس مجرب موردنظر را قانع کنم تا فکری به حال این کمبودهای فاحش بکند. خانم منشی با سردی می گوید: «بله! اشکالی ندارد. بفرمایید بنشینید پشت میز.» صدای منشی دیگر شباهت چندانی به آن صدای گرم پشت تلفن ندارد. اینجاست که بنگ! اولین سورپرایز به معنای واقعی در سرم «کوبیده» می شود.
رویایی از جنس بنگلور!
«توی فرمتان نوشتید کشورهای درخواستی آمریکا و ژاپن! ما با اینها کار نمی کنیم». این همان خانم منشی است که حال در نقش کارشناس مجرب رو به رویم نشسته. با ذهنی که از تبدیل همه پیش فرش هایش مبنی بر مشاوره با یک- کارشناس مجرب خارج رفته که حداقل باید مدرک دکترا داشته باشد- با واقعیتی که رو به رویش می بیند، حسابی به هم ریخته. سعی می کنم خودم را جمع کنم و سوالات خانم منشی/ کارشناس را با دقت جواب دهم.
«یعنی با هیچ دانشگاه در آمریکا و ژاپن آشنایی ندارید؟ آخر خیلی از دانشگاه های قوی در رشته ما در این دو کشور هستند». نه ما فقط با چند تا کشور خاص مثل «اتریش، فنلاند، هند و بلاروس! و... کار می کنیم». به لیتس بی ربط کشورها که نگاه می اندازم هیچ ارتباط منطقی به ذهنم نمی رسد. سعی می کنم بین گزینه های موجود بهترینش را انتخاب کنم و ببینم شرایطش چطور است. برای شروع کار، اتریش انتخاب بدی به نظر نمی رسد. نام اتریش را که می گویم، خانم کارشناس مثل اینکه دکمه play را فشار داده باشیم، شروع می کند تندتند پشت سر هم اطلاعات دادن. «همه اینها برای الانه که دارم با شما صحبت می کنم.
یک سال بعد ممکنه همه اینها عوض شود. اما الان شما مدارکت را به ما می دهی ما برایت از داشنگاه «تکنیک» وین پذیرش می گیریم. بعد می روی آنجا سه ترم در خود اتریش آلمانی می خوانی، بعد می روی دانشگاه. هر ترم هم 750 یورو هزینه دارد. خوابگاهت را هم ما تامین می کنیم در کمپ اقامت دانشجویان». آن وقت در همین ایران نمی شود آلمانی خواند؟ «چرا، همین جا می خوانی بعد می روی مرکز زبان گوته امتحان می دهی. اگر قبول شدی دیگر آن 3 ترم نیازی به خواندن زبان نیست». در عرض دو جمله یک سال و نیم اقامت جا به جا می شود. خانم منشی/ کارشناس، جدا خسته نباشید.
داستان فلاکت فنلاندی ها
«ببخشید، آن وقت دانشگاه و مدرک مهم نیست؟ همه را قبول می کنند؟» «برای اتریش دانشگاه مهم است و برای فنلاند معدل. مثلا اتریش به اسم دانشگاه نگاه می کند و با معدل کاری ندارد ولی فنلاند برعکس است، به معدل کار دارند و به دانشگاه توجه نمی کنند. مثلا برای فنلاند بین دانشگاه شریف و یک دانشگاه غیرانتفاعی فرقی نیست. فقط می گوید معدل نباید زیر 14 باشد». کم کم دارم شک می کنم!
یعنی دانشگاه های خوب فنلاند به این فلاکت افتاده اند که بیایند جلوی پای دانشجوهای خارجی که بعضی هایشان اصلا وضع درسی خوبی ندارند فرش قرمز پهن کنند؟ منطقی ترین فرض این است که سطح علمی دانشگاه نباید چندان آش دهن سوزی باشد. اما با حال تر از دانشگاه های سطح بالای فنلاند! باید دانشگاه های بلاروس باشند. من که تا امروز به جز بسکتبال جیز دیگری از بلاروس نشنیده بودم، حتی در محوترین خیالات خودم هم فکرش را نمی کردم یک روز کشور سرد روسیه سفید، یکی از مقاصد پیشنهادی برای ادامه تحصیل باشد. «ببخشید! بعد مثلا اگر بخواهیم برویم هند یا بلاروس چه شرایطی دارد؟».
«هند اگر بخواهید بروید شما را می فرستیم یکی از دانشگاه های «بنگلور» که مرکز علمی این کشور است. مدرک زبان انگلیسی هم آیلتس می خواهد با معدل شش ونیم.» دانشگاه؟ معدل؟ نه. فقط یک هزینه چندهزار یورویی را باید سالانه پرداخت کنید. با توجه به شناختی که پیدا کردیم به نظر نمی رسد برای رفتن به «بهترین دانشگاه های جهان» خیلی به این چیزها نیازی باشد.
ژاپن؟ حرفش را هم نزن!
«ببخشید، بعد من اگر بخواهم برای دانشگاه های آمریکا اقدام بکنم، شما موسسه ای را می شناسید برای اعزام؟» خانم منشی که پیداست تمایلی برای از دست رفتن مشتری هایش ندارد می گوید: «می دانی آمریکا چقدر پول می خواهد؟ حداقل از 10 هزار دلار شروع می شود. برای هر سال» «حداقل 10هزار دلار؟ آن وقت اروپا 1500 یورو برای هر سال از شما پول می گیرد؟» «بله، آمریکا و اروپا خیلی فرق دارد».
«بعد ژاپن یا کره جنوبی چی؟» «آنها هم خیلی پول می خواهند، تازه خیلی هم سخت ویزا می دهند». خودم سعی می کنم کمی اطلاعات کلی راجع به موسسات به دست بیاورم. «آن وقت بچه های ایرانی برای رفتن به کدام کشورها بیشتر به این موسسات مراجعه می کنند؟» «همه کشورها متقاضی دارد. آمریکا، کانادا، استرالیا و... ولی ما همان چند تا کشور را کار می کنیم».
نکته جالب توجه هم این است که در همان کشورها هم شما می توانید تنها از چند دانشگاه پیشنهادی موسسه معتبر که جلوی روی شما می گذارند استفاده کنید. «شما مجوز دارید که؟» «بله، ما مجوز رسمی از وزارت علوم داریم». ظاهرا در ایران حدود 150-100 موسسه رسمی اعزام دانشجو داریم، اما چند برابر این آمار موسسات غیررسمی وجود دارد که باعث شده پرونده های متعددی از کلاهبرداری این موسسات در دادسراها باز شود. اما موسسه مذکور معتبرتر از این حرف ها است که از این مشکلات داشته باشد.
راستی یادمان رفت بپرسیم حق الزحمه خود موسسه چقدر است؟ «1050 یورو، که در 3 قسط می گیریم». خدا را شکر این یکی نسبتا منطقی به نظر می رسد. «درسته که می گویند موسسه...، حسابی کلاهبرداری کرده؟» خانم کارشناس خیلی سریع بحث را جمع می کند و با جدیت تمام جواب می دهد: «ما با موسسات دیگر کاری نداریم! هرکس در حوزه خودش کار می کند». این جمله با چنان قاطعی گفته می شود که کاملا متقاعد می شوم دیگر وقت رفتن است. اگر منصفانه نگاه کنیم، باید بگویم جلسه موفقی را پشت سر نگذاشتم.
حالم بیشتر به امپراتور شکست خورده ای می ماند که کاخ هایش فرو ریخته. دیگر هیچ کس حال حرف زدن ندارد. البته دلیل این تخلیه انرژی هم چندان نامشخص نیست. آخر می دانید، از مرکز علمی هاروارد تا مرکز علی بنگلور، راه زیادی را در نیم ساعت طی کردم... طی که نه در واقع سقوط کردم.
یک مرور فشرده درباره آمار تعداد دانشجویان ایرانی خارج از کشور و مقصد آنها
تب مالایی
با بالا گرفتن موج موسسات اعزام دانشجو، یکی از سوالات رایج بین مردم و مسوولان این است که کدام کشورها بیشترین متقاضی را برای ادامه تحصیل بین دانشجویان ایرانی دارند. در این مورد و همچنین در مورد تعداد دانشجویان ایرانی حاضر در دانشگاه های خارجی در منابع مختلف اختلافات بعضا فاحشی دیده می شود. آماری که می بینید از مقایسه آمارهای مختلف به دست آمده است.
نام کشور |
تعداد دانشجوی ایرانی |
مالزی |
8883 |
آمریکا |
7341 |
کانادا |
5638 |
هند |
4500 |
آلمان |
3504 |
ترکیه |
3364 |
انگلستان |
3228 |
امارات |
3204 |
براساس اظهارنظرهای جسته گریخته مسوولان وزارت علوم، تعداد کل دانشجویان ایرانی که برای رفتن به دانشگاه های خارجی از وزارت علوم معرفی نامه گرفته اند، حدود 46 هزار نفر است که در دانشگاه های کشورهای 5 قاره جهان مشغول به تحصیل اند. (چون بسیاری از دانشجویان از طریق رسمی و قانونی برای رفتن به دانشگاه های خارج از کشور اقدام نمی کنند و بعضی هم قبل از مقطع کارشناسی به خارج کشور می روند، آمارها در این زمینه اختلاف دارند).
از این تعداد 29 هزار و 222 نفر در گروه علوم فنی و مهندسی، 12 هزار و 333 نفر در گروه هنر و 1304 نفر در گروه کشاورزی در کشورهای خارجی مشغول به تحصیل هستند که از این تعداد 36 هزار و 267 نفر آنها مرد و 19 هزار و 419 نفر زن هستند. (تعداد دانشجویان ایرانی پزشکی و رشته های مرتبط در دانشگاه های خارج از کشور به علت سختی پذیرش، به میزان قابل ملاحظه ای کمتر است).
رشته |
تعداد دانشجو |
فنی- مهندسی |
29222 |
انسانی |
12333 |
علوم پایه و تجربی |
8534 |
هنر |
3739 |
کشاورزی |
1304 |
چه کنیم که فریب موسسات اعزام دانشجو را نخوریم؟
آینده فرزندان خود را به ما مسپارید
شاید بعد از خواندن این گزارش برایتان این سوال پیش آمده باشد که اساسا این موسسات چی هستند، جه کار می کنند و چگونه می توان فهمید کلاهبردار نیستند. اگر می خواهید جواب سوالتان را بگیرید، این مطلب را از دست ندهید.
کاری را که غالب موسسات اعزام دانشجو انجام می دهند، هر دانشجویی خودش به تنهایی می تواند انجام دهد. به چه صورت، موسسات اعزام دانشجو درواقع مدارک شما را می گیرند و درخواست تحصیل در دانشگاه درواقع مدارک شما را می گیرند و درخواست تحصیل در دانشگاه موردنظر را که در بعضی موارد خیلی ساده خودتان می توانید انجام دهید، به دانشگاه مورد نظر می فرستند (همان Apply کردن خودمان). به جز این چند تا کار دیگر هم هست؛ از جمله اخذ ویزا، گرفتن خوابگاه، گرفتن بلیت! و دیگر؟ و دیگر هیچی تقریبا.
تنها مزیتی که موسسات اعزام دانشجو نسبت به خاطر همین چم و خم گرفتن ویزای دانشجویی و درخواست کردن از دانشگاه ها دستشان آمده. اگر موسسه ای خوب این کار را انجام دهد، مشکی نیست اما مشکل کجا به وجود می آید؟ گیر اصلی غالب موسسات برای اینکه بتوانند برای همه مشتری هایشان با هر سطح علمی دانشگاه خارجی را جور کنند، معمولا با یکسری دانشگاه خاص در چند کشور معدود که خیلی هایشان سطح علمی بالایی ندارند، کار می کنند؛ یعنی شما کمتر می توانید موسسه ای را پیدا کنید که شما را مثلا به دانشگاه بیل یا سوربن بفرستد.
حالا فرقی نمی کند در شریف درس خوانده باشید یا دانشگاه علمی کاربردی کژوک. این در شرایطی است که خیلی از بچه های ایرانی با درخواستی که خودشان مستقیما به دانشگاه های موردنظر فرستاده بودند، در دانشگاه های سطح بالای جهان از جمله هاروارد و استنفورد پذیرش بگیرند. یک مشکل دیگر هم که خیلی از دانشجویانی را که به این موسسات مراجعه می کنند تهدید می کند، این است که گیر کلاهبرداران بیفتند که تعدادشان هم کم نیست و پرونده های زیادی از مال باختگان در این زمینه در دادسرا باز است.
اگر می خواهید گیر این دوستان نیفتید، لطفا قبل از اینکه به موسسه ای مراجع کنید حتما معتبر بودن آن را از وزارت علوم جویا شوید. زیرا موسسه ای که مجوز وزارت علوم نداشته باشید، می تواند هزار و یک بالا سر شما بیاورد. محض اطلاع بگوییم تا چند وقت پیش کلا 110 مرکز با مجوز در ایران وجود داشت اما چند برابر این آمار فعالیت غیرقانونی این موسسات گزارش شد.
در ضمن! به هیچ وجه فریب تبلیغات پرزرق و برق شبکه های ماهواره ای را نخورید. با یک جست وجوی ساده در اینترنت می توانید متوجه شوید بعضی از این موسسات که از صبح تا شب در شبکه های مختلف ماهواره ای برای خودشان تبلیغات رنگ و وارنگ پخش می کنند، آخرش چه کلاهبردارانی از آب در آمدند. گفتیم که پس فردا نروید، بعد بگویید نگفتید!
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: آموزشی ، پروژه ها و مقالات دانشگاهی، ،
:: برچسبها: خروج دانشجویان از ایران , خروج دانشجویان , مراکز اعزام دانشجو , اعزام دانشجو,